کد مطلب:121988 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:260

ذکر سلطنت معاویة بن أبی سفیان در سال چهل و یکم هجری
در غره ربیع الثانی در سال چهل و یكم هجری سلطنت معویه استقرار یافت



[ صفحه 239]



و بر مسند حكمرانی قرار گرفت روزی چند كه در كوفه اقامت داشت و ضیع و شریف دانی و قاصی با او بیعت كردند و او را بامارت مسلمین سلام دادند چه در مدت خلافت علی علیه السلام او را امیر خطاب می كردند بعد از تحكیم حكمین نیز او را أمیر بخواندند الا معدودی از مردم او را امیرالمؤمنین گفتند بعد از مصالحه با امام حسن مردمان او را امیرالمؤمنین خطاب كردند الا حسن علیه السلام كه او را به نام ندا می فرمود.

بالجمله چون این وقت بیعت او شامل جماعت گشت این سال را عام الجماعة گفتند لكن قیس بن سعد بن عباده سر به بیعت معویه درنمی آورد و متابعت او را گردن نمی نهاد و او مردی شجاع و جسیم و دراز بالا بود چنان كه چون بر اسب نشستی با پاهای خویش زمین را خراشیدن توانستی و مردی اطلس بود چندان كه برزنخ یكتار موی نداشت از این روی او را خصی الانصار می نامیدند بعد از صلح امام حسن علیه السلام با چهار هزار مرد شمشیرزن كناری گرفته بود و بیت معویه را رضا نمی داد عمرو بن العاص گفت واجب می كند كه با قیس قتال كنیم و او را عرضه ی هلاك و دمار داریم معویه گفت مادام كه كار بر من تنگ نشود با ایشان رزم نزنم زیرا كه تا بشمار این جماعت از اهل شام كشته نشود بر ایشان دست نتوان یافت.

آنگاه سجلی مختوم بی آن كه خطی نگار كند خاتم خویش را نیز در پایان آن سجل نهاد و به دست رسولی چرب زبان به قیس فرستاد و پیام داد كه خصمی تو با من از برای اطاعت حسن علیه السلام بود بعد از این كه او مرا متابعت كرد این چه خصومتی است اكنون این سجل را به سوی تو فرستادم تا هر چه از من بخواهی رقم كنی و من از تو دریغ نخواهم داشت قیس جز در حفظ جان و مال شیعیان امیرالمؤمنین سخن نكرد و التفات به عطایا و مواهب معویه ننمود.

این هنگام معویه قیس را لعین العریكه دانست و دیگر باره كس به سوی او فرستاد و او را دعوت كرد در جواب گفت «انی حلفت أن لا ألقاه الا بینی و بینه الرمح أو السیف» یعنی من سوگند یاد كردم كه معویه را ملاقات نكنم الا آن كه



[ صفحه 240]



در میان من و او نیزه و شمشیر قائم باشد معویه فرمود تا سریری بگذاشتند و خود با حسن علیه السلام بر كرسی جای كردند و فرمان داد تا نیزه و شمشیری در پیش روی او گذاشتند كه سوگند قیس بن سعد راست آید. آنگاه به حكم امام حسن قیس در آمد «فقال له معویه أما تنتهی أما و الله انی أكتفی» معویه گفت ای قیس كجا توانی رفت سوگند با خدای امر تو را كفایت می كنم كنایت از آن كه اگر چه كار به قتل تو منتهی شود «فقال له قیس افعل ما شئت أما والله لان شئت لتناقضن» قیس در پاسخ گفت آنچه توانی می كن سوگند با خدای اگر بخواهم بیعت تو را نقض كنم دیگر باره معویه قیس را دعوت كرد تا با او بیعت كند قیس روی به جانب امام حسن علیه السلام كرد و عرض كرد «أفی حل أنا من بیعتك؟ فقال نعم» یعنی بیعت خویش را از گردن من فروگذاشتی و رخصت كردی كه من بیعت كنم فرمود روا باشد این وقت جای سخن از برای قیس نماند لكن دست خویش را بر ران معویه گذاشته بود و فراز نمی كرد كه با معویه بیعت كند معویه برجست از فراز سریر و بر روی قیس درافتاد و دست خود را بر دست قیس مسح داد.

چون معویه از كار قیس فارغ شد از امام حسن علیه السلام طلب نمود كه حسین علیه السلام با او بیعت كند «فقال الحسن یا معویة لا تكرهه فانه لا یبایع أبدا أو یقتل و لا یقتل حتی یقتل أهل بیته و لن یقتل أهل بیته حتی یقتل أهل الشام» حسن علیه السلام با معویه خطاب كرد كه حسین را برای بیعت خود دعوت مكن كه او هرگز بیعت نخواهد كرد الا آن كه كشته شود و او كشته نمی شود الا آن كه أهل بیت او كشته شوند و اهل بیت او كشته نمی شوند الا آن كه اهل شام كشته شوند.

این وقت معویه بیعت حسین علیه السلام را دست بازداشت و به نظم مملكت و تشیید سلطنت پرداخت نخستین سرحون بن منصور الرومی را تشریف وزارت داد و رواج ملك و خراج مملكت را بر ذمت تدبیر او تقریر داد و قیس بن حمزه را بر سپاهیان امیر فرمود و از برای نظم امصار و بلدان حارسان و عوانان برگماشت و مقرر داشت



[ صفحه 241]



كه مناشیر سلطانی را طومار كنند و سر ببندند و خاتم برزنند این وقت حمران بن أبان به نیروی پسرهای زیاد بن ابیه و مردم بصره قوتی بدست كرد چه آن گاه كه كه خبر صلح حسن با معویه گوش زد مردم بصره شد سخت برنجیدند و آشفته خاطر شدند و گفتند ما به خلافت معاویه گردن نخواهیم گذاشت حمران بن ابان ایشان را مطمئن خاطر ساخت و بر خلاف معویه و انكار خلافت او با آن جماعت همداستان گشت مردم بصره به فرمانبرداری او رضا دادند و پذیرای فرمان او گشتند.

چون این خبر به معویه رسید بیمناك شد خاصه گاهی كه دانست پسرهای زیاد آتش این فتنه را دامن همی زنند زیرا كه زیاد در اراضی فارس محلی منیع و معقلی متین بود و مالی فره به ذخیره نهاده بود و در عرب هفت تن را به مكر و دهاء و خدیعت ستوده اند نخستین قیس بن سعد بن عباده و دیگر عبدالله بن بدیل و سه دیگر عبدالله بن عباس و این هر سه تن از شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام اند و دیگر معویة بن أبی سفیان و عمرو بن العاص و مغیرة بن شعبة و زیاد بن ابیه و این چهار تن از دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام اند.

بالجمله این وقت كه هنوز زیاد با معویه پیوسته نبود معویه می هراسید كه مبادا او با یكی از آل پیغمبر صلی الله علیه و آله بیعت كند و با این دست دوستان كه او راست فتنه ی عظیم برانگیزد پس بی توانی فرمان كرد كه بسر بن ارطاة با لشكری ساخته آهنگ بصره كند و حكومت بصره او را باشد لاجرم بسر با لشكرهای خود به جانب بصره روان شدند و حمران بن أبان كه از بزرگان بصره بود و حكومت آن بلد داشت آن حمل از گردن فروگذاشت چه او را نیروی مقاتلت و مبارزت با بسر بن ارطاة و سرهنگان و لشكریان معویه نبود.

و این وقت زیاد بن ابیه چنان كه به شرح رفت از جانب امیرالمؤمنین و از پس او به فرمان امام حسن علیه السلام در بعضی از محال فارس حكومت داشت و بر قبایل آن اراضی غلبه نمود حصنی از بهر خود بنیان فرمود كه آن را قلعه ی زیاد می نامیدند و بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام در آن قلعه جای كرد و آن معقلی متین و حصنی حصین



[ صفحه 242]



بود و فتح آن قلعه سهل و آسان نمی نمود از این روی معویه بسر بن ارطاة را فرمان كرد كه بعد از ورود بصره پسرهای زیاد بن ابیه را مأخوذدار و با تیغ بگذران چه پسرهای زیاد عبدالرحمن و عبیدالله و عباده در بصره جای داشتند لاجرم چون بسر بن ارطاة به بصره در آمد ایشان را مأخوذ داشت و خواست تا هر سه تن را عرصه ی شمشیر دارد.

ابوبكره كه مولای رسول خدا می بود با زیاد دوست بود و به نزدیك به سر بن ارطاة آمد و گفت از قتل پسرهای زیاد دست بازدار و مرا هفته ی مهلت ده بگذار اگر روز هفتم از معویه خط امان آوردم نیكو باشد و اگر نه هر سه تن را سر بردار و تن بردار كن بسر بن ارطاة این سخن را پذیرفتار شد و ابوبكره از بصره بر نشست و به شتاب صبا و سحاب طی طریق كرده وارد كوفه شد و بر معویه درآمد معویه گفت هان ای ابوبكره بزیارت من آمدی یا از در حاجت طی مسافت نمودی؟ گفت بی حاجتی زحمت این مسافرت نكشیده ام معویه گفت آنچه می خواهی بگوی كه مسئلت تو را اجابت می فرمایم و تو را شایسته ی این چنین مقام می دانم أبوبكره ی عرض كرد كه دوست من زیاد را خط امان عطا كن و به سوی بسر بن ارطاة منشور فرمای كه فرزندان او را آسیب نرساند و از بند رها كند معویه گفت پسرهای زیاد را امان دادم لكن زیاد را نتوانم دست بازداشت چه خراج مملكت در دست اوست و می پاید بعد از شما اواره نگاران تسلی دارد ابوبكره گفت اگر مالی در نزد زیاد باشد از تو دریغ نخواهد داشت پس منشوری به سوی بسر بن ارطاة از معویه بگرفت كه پسرهای زیاد را آسیبی نرساند و رها كند.

هم این وقت ابوبكره بر مركوبی رهوار برنشست و چون برق و باد پست و بلند زمین را درنوشت روز هفتم كه مردم بصره چشم به راه داشتند و همی گفتند كه ابوبكره دیر می آید و پسرهای زیاد دستخوش شمشیر می گردد ناگاه از گرد راه دیدار شد و خود را از مركوب به زیر افكند دوان دوان نزدیك به سر آمد و منشور معویه را بداد لاجرم بسر عبدالرحمن و عبیدالله و عباده را رها ساخت و این عبیدالله



[ صفحه 243]



آن كس است كه اعداد قتل حسین بن علی را نمود چنان كه انشاء الله در جای خود به شرح خواهد رفت.

اما بسر بن ارطاة ششماه حكومت بصره داشت آن گاه معویه او را از عمل بازكرد و حكومت بصره را با عبدالله بن عامر گذاشت و مملكت خراسان و سیستان را نیز در تحت فرمان او كرد و او بشر بن اهثم را به حكومت خراسان فرستاد و خود در بصره بنشست و در این سال چون موسم حج برسید معویه برادر خود عتبة بن أبی سفیان را مأمور ساخت تا با زائران بیت الله حج بگذاشت و هم در اوائل این سال عبدالله بن [علی بن عبدالله بن] [1] عباس بن عبدالمطلب متولد گشت و این آن كس است كه امیرالمؤمنین فرمود مرحبا بأبی الملوك و خبر داد از سلطنت بنی عباس چنان كه ازین پیش رقم گردید.

و هم در این سال ركانة بن عبدیزید بن هشام بن عبدالمطلب وفات كرد و مادر او دختر عجلة دختر عجلان بود و هیچ كس قوت و توانائی او نداشت و این آن كس است كه در شعب جبل با رسول خدای به مصارعت درآمد و پیغمبر او را بر زمین زد و گفت «اشهد انك ساحر» آنگاه مسلمانی گرفت چنان كه در جلد دوم از كتاب اول رقم كردیم او را در مدینه به خاك سپردند و در میان اصحاب پیغمبر جز او هیچ كس ركانة بن عبد یزید نام ندارد.


[1] آنچه در بين قلاب گذارده شده از چاپ اول هم ساقط شده بود.